چینی نازک تنهایی من

منوي اصلي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:







استخاره آنلاین با قرآن کریم


 نمیتونم دورت کنم لحظه ای از تو رویاهام/تومثل خالکوبی شدی تو تک تک خاطره هام

 

نويسنده: سعید تنهــــــــا تاريخ: جمعه 27 آبان 1390برچسب:نمیتونم, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

داغ تنــــــــــــــــــــهايي

 

داغ تنــــــــــــــــــــهايي

 

آن قدر با آتش دل ساختم تا سوختم 
بي تو اي آرام جان يا ساختم يا سوختم 
سردمهري بين كه هر كس بر آتشم آبي نزد 
گرچه همچون برق از گرمي سراپا سوختم 
سوختم اما نه چون شمع طرب در بين جمع 
لاله ام كز داغ تنهايي به صحرا سوختم 
همچو آن شمعي كه افروزند پيش آفتاب 
سوختم در پيش مه رويان و بيجا سوختم 
سوختم از آتش دل در ميان موج اشك 
شوربهتي بين كه در آغوش
 دريا سوختم 

شمع و گل هم هر كدام شعله اي در آتشند 
در ميان پاكبازان من نه تنها سوختم 
جان پاك من رهي خورشيد عالمتاب بود 
رفتم و از ماتم خود عالمي را سوختم

نويسنده: سعید تنهــــــــا تاريخ: جمعه 27 آبان 1390برچسب:داغ تنــــــــــــــــــــهايي, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

شراب

 

 
شراب خواستم
 


گفت : " ممنوع است "



آغوش خواستم...

گفت : " ممنوع است"



بوسه خواستم...

گفت : " ممنوع است "



نگاه خواستم...

گفت: " ممنوع است "



نفس خواستم...

گفت : " ممنوع است "
.
.
.
حالا از پس آن همه سال دیکتاتوری عاشقانه ،

با یک بطری پر از گلاب ،

آمده بر سر خاکم و به آغوش می کشد با هر چه بوسه ،

سنگ سرد مزارم را

و

چه ناسزاوار

عکسی را که بر مزارم به یادگار مانده ،

نگاه می کند و در حسرت نفس های از دست رفته ،

به آرامی اشک می ریزد ......
. .
.
تمام تمنای من اما

سر برآوردن از این گور است

تا بگویم هنوز بیدارم...

سر از این عشق بر نمی دارم ........
نويسنده: سعید تنهــــــــا تاريخ: جمعه 27 آبان 1390برچسب: شراب خواستم گفت : , موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

 وای عجب شهری، عجب آدم کشی
پـَـَـ نــه پـَـَــــ ماییم و صدها دلخوشی

پســرانش جملگی فاســد شدند....
پـَـَـ نــه پـَـَــــ در راه حق وارد شدند...

دختــران اینجا دمـا دم عاشـــق انــــد
پـَـَـ نــه پـَـَــ در پی درس و کوشش اند

پــهلوانــان وطــن را می کــُـشنــد...
پـَـَـ نــه پـَـَــــ حلوا و حلوا می کننـد...

مجرم و دزد و فــــراری گشتــه ایـــم..
پـَـَـ نــه پـَـَــــ با حوریان بنشسته ایم..

سهم معشوقــانِ اینجـا شد اسیــــد..
پـَـَـ نــه پـَـَــــ شهزاده با اَسبش رسید..

سهم ما هم نیست جز ارشاد و گشت
پـَـَـ نــه پـَـَــــ تـــهران شود استان رشت

مردکــان و خانمــان از هــم جــــــدا...
پـَـَـ نــه پـَـَــــ پارتی گرفت محمود آقا...

کــــل سـربازان فـــــراری و خـمــــــــار
پـَـَـ نــه پـَـَــ چون سربداران، سر به دار

محض خنده بوده این شعرم همین..
پـَـَـ نــه پـَـَــــ پاشو بریم زندان اویـن...

نويسنده: سعید تنهــــــــا تاريخ: جمعه 27 آبان 1390برچسب:وای عجب شهری, عجب آدم کشی پـَـَـ نــه پـَـَــــ ماییم و صدها دلخوشی پســرانش جملگی فاســد شدند,,,, پـَـَـ نــه پـَـَــــ در راه حق وارد شدند,,, دختــران اینجا دمـا دم عاشـــق انــــد پـَـَـ نــه پـَـَــ در پی درس و کوشش اند پــهلوانــان وطــن را می کــُـشنــد,,, پـَـَـ نــه پـَـَــــ حلوا و حلوا می کننـد,,, مجرم و دزد و فــــراری گشتــه ایـــم,, پـَـَـ نــه پـَـَــــ با حوریان بنشسته ایم,, سهم معشوقــانِ اینجـا شد اسیــــد,, پـَـَـ نــه پـَـَــــ شهزاده با اَسبش رسید,, سهم ما هم نیست جز ارشاد و گشت پـَـَـ نــه پـَـَــــ تـــهران شود استان رشت مردکــان و خانمــان از هــم جــــــدا,,, پـَـَـ نــه پـَـَــــ پارتی گرفت محمود آقا,,, کــــل سـربازان فـــــراری و خـمــــــــار پـَـَـ نــه پـَـَــ چون سربداران, سر به دار محض خنده بوده این شعرم همین,, پـَـَـ نــه پـَـَــــ پاشو بریم زندان اویـن,,,, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

دیشب

 

دیشب دوباره دیدمت اما خیال بود


تو در کنار من بشینی محال بود


هر چه نگاه عاشق من بی نصیب بود


چشمان مهربان تو پاک و زلال بود


پاییز بود و کوچه ای و تک مسافری


با تو چقدر کوچه ما بی مثال بود


نشنید لحن عاشق من را نگاه تو


پرواز چشمهای تومحتاج بال بود


سیب درخت بی ثمر آرزوی من


یک عمر مانده بود ولی کال کال بود


گفتم کمی بمان به خدا دوست دارمت


گفتی مجال نیست ولیکن مجال بود


یک عمر هر چه سهم من از تو نگاه بود


سهم من از عبور تو رنج و ملال بود


چیزی شبیه جام بلور دلی غریب


حالا شکست وای صدای وصال بود


شب رفت و ماه گم شد و خوابم حرام شد


اما نه با خیال تو بودم حلال بود

نويسنده: سعید تنهــــــــا تاريخ: جمعه 27 آبان 1390برچسب:دیشب دوباره دیدمت اما خیال بود تو در کنار من بشینی محال بود هر چه نگاه عاشق من بی نصیب بود چشمان مهربان تو پاک و زلال بود پاییز بود و کوچه ای و تک مسافری با تو چقدر کوچه ما بی مثال بود نشنید لحن عاشق من را نگاه تو پرواز چشمهای تومحتاج بال بود سیب درخت بی ثمر آرزوی من یک عمر مانده بود ولی کال کال بود گفتم کمی بمان به خدا دوست دارمت گفتی مجال نیست ولیکن مجال بود یک عمر هر چه سهم من از تو نگاه بود سهم من از عبور تو رنج و ملال بود چیزی شبیه جام بلور دلی غریب حالا شکست وای صدای وصال بود شب رفت و ماه گم شد و خوابم حرام شد اما نه با خیال تو بودم حلال بود, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

اینجا یک پسرمی نویسد.این را با تشدید عرض کردم محض تاکید نه یادآوری.

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to saeid808.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com